ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

از عشق و از چیزهای دیگر

- بابا عاشقتم - من هم همینطور - من بیشتر - من کشته مرده ات هستم - یعنی چی؟ - یعنی همون عاشق - من خیلی عاشقتم - من مجنونت هستم - یعنی چی؟ - یعنی مثل لیلی و مجنون. اونها دو تا عاشق بودند -لیلی زن بود؟ - آره - قدیمیند؟ - آره - عاشق هم بودند؟ _ آره، مثل شیرین و فرهاد، مثل خسرو و شیرین، مثل روميو و جولیتتو - اونا کیند؟ - اونا هم دو تا عاشق ایتالیایی هستند - مثل تو و مامان؟ - من و مامان...؟ حالا مثل ما نه - شما قدیم ترها عاشق بودید - آره خب - من هم عاشق بشم؟ - وقتی بزرگ شدی، تو هم می تونی عاشق بشی، بعد با کسی که عاشقش شدی ازدواج کنی - ازدواج کنم که کمکم کنه؟ - آره هردوتون ب...
28 مرداد 1393

نارسیسیسم

ارنواز با مامانش رفته کنسولگری تا به خاطر گم شدن کارت اقامتش یه ویزای جدید تقاضا کنه. موقعی که مامان عکسش را به افسر مربوطه می دهد، ارنواز با دیدن عکسش یکدفعه ای میگه: وای چقدر خوشگله!!!
28 مرداد 1393

شغل آینده

ارنواز تو ماشین عمو مسعود نشسته و داره صحبت می کنه: - تو کوجیک بودی، کلاس اول رفته بودی؟ - آره - ولی من دوست ندارم کلاس اول برم، تو چیکاره ای؟ - من..... معلمم - میدونی من دوست دارم بزرگ شدم چیکاره بشم؟ - نه چی کاره؟ - اول دوست دارم رقصنده بشم، بعدش بالرین سوم هم ورزشکار (البته احتمالا ایندفعه اشتباه گفته چون بیشتر میگه که دوست داره خواننده، بالرین و ورزشکار بشه)
27 مرداد 1393

سوراخ کردن گوش ارنواز 1

ساعت یازده و نیم شب (حدود یکماه پیش)، درمانگاه قیطریه بابا به خانم پرستار: ببخشید خانوم، میشه گوش این دختر ما را سوراخ کنید؟ پرستار: اینموقع شب؟!!!!!! - بله - نه باید برید صبح بیایید - نمیشه خانوم، دختر من می خواد الان گوشش سوراخ بشه -....
27 مرداد 1393

واکسن

این دانیال خیلی با ارنواز بدجنسه چون همون دستی را گرفته که ارنواز بهش واکسن زده بود.  این قضیه مال سه هفته پیشه که ارنواز تازه واکسن زده بود. الان هم که یک ماه از واکسن زدن گذشته، اگه به نفع ارنواز نباشه، وقتی که دستش را بگیری دادش میره هوا
26 مرداد 1393

بچه فردوسی

علی دایی مرتضی از ارنواز می خواد که بهش ایتالیایی یاد بدهد ولی ارنواز میگه: نه علی: چرا یادم نمی دی؟ - آخه اگه همه ایتالیایی یاد بگیرند، اونوقت اینجا میشه ایتالیا - مگه چه اشکالی داره؟ - خب اونوقت دو تا ایتالیا داریم، ایران دیگه نداریم.
22 مرداد 1393

عکس امام

ارنواز به عکس آیت الله خمینی روی اسکناس هزار تومانی اشاره میکنه و میگه: بابا این قدیمیه؟ - ای... یه خورده - پس چرا رو همه پولها عکسش هست؟
21 مرداد 1393

نفهمیدن

امیر و سارا می خواهند از ارنواز ایتالیایی یاد بگیرند ولی تلفظ همه کلمات را اشتباه می گویند. ارنواز که خسته شده، آخر سر به امیر میگه: تو اصلا هیچی نمی فهمی
21 مرداد 1393

مربی اسکیت

کلاس اسکیت ارنواز تموم شده و لباس هاشو درمیاره. تو این فاصله سارا هم رفته و لباس مخصوص اسکیت سرعت را پوشیده. ارنواز که از دیدن مربیش تو این وضعیت تعجب کرده، میگه: این چیه؟ سارا: لباس اسکیته ارنواز: مگه تو هم اسکیت بلدی؟!!!
21 مرداد 1393

کلاس اسکیت

ارنواز را سرانجام در کلاس های اسکیت بوستان جوانمردان ثبت نام کردیم. بار اول یه روز تعطیل به اونجا رفتیم و ارنواز خودش بازی کرد. دفعه دوم البته یه مربی به اسم سارا هم اونجا بود که ارنواز بدون پرداخت هزینه رفت و باهاش دوست شد و تو کلاسش مجانی شرکت کرد!!!! حالا ارنواز ثبت نام کرده و خیلی هم با سارا خوبه.  یه مربی دیگه به اسم امیر هم هست که او هم با ارنواز خیلی خوبه.   
21 مرداد 1393